سر دفتر آیت نکوئی
شاهنشه ملک خوبروئی
فهرست جمال هفت پرگار
از هفت خلیفه جامگی خوار
رشک رخ ماه آسمانی
رنج دل سرو بوستانی
منصوبه گشای بیم و امید
میراث ستان ماه و خورشید
محراب نماز بتپرستان
قندیل سرای و سرو بستان
هم خوابه عشق و هم سرناز
هم خازن و هم خزینه پرداز
پیرایه گر پرند پوشان
سرمایه ده شکر فروشان
دلبند هزار در مکنون
زنجیر بر هزار مجنون
لیلی که بخوبی آیتی بود
وانگشت کش ولایتی بود
سیراب گلشن پیاله در دست
از غنچه نوبری برون جست
سرو سهیش کشیدهتر شد
میگون رطبش رسیدهتر شد
میرست به باغ دل فروزی
میکرد به غمزه خلق سوزی
از جادوئی که در نظر داشت
صد ملک بنیم غمزه برداشت
میکرد بوقت غمزه سازی
برتازی و ترک ترکتازی
صیدی ز کمند او نمیرست
غمزش بگرفت و زلف میبست
از آهوی چشم نافهوارش
هم نافه هم آهوان شکارش
وز حلقه زلف وقت نخجیر
بر گردن شیر بست زنجیر
از چهره گل از لب انگبین کرد
کان دید طبرزد آفرین کرد
دلداده هزار نازنینش
فلک بر هم زدی آخر اساسم
زدی بر خمرهٔ نیلی لباسم
اگر داری برات از قصد جانم
بکن آخر ازین دنیا اساسم
21—زن مردرا با چشمان خود می سنجدولی و مرد ،زن را با عقل خویش.
الکساندر دوما
22—مافقط آن چیزی را دریافته می کنیم که مشتاق دریافت آن هستیم.
وین دایر
23—کسی را که مورد انتقاد قرار می دهید ،اورا نه با یک موجود ذهنی و فرضی ،بلکه با خود بسنج.
علی شریعتی
24—صداقت ،اولین قدم در فرزانگی است.
برنارد شاو
25—اگر خاموش بنشیی تا دیگران تو را به سخن آورند، بهتر از آن است کهسخن بگویی و خاموشت کنند.
سقراط
عاشقی؟؟؟پس گوش کن!
این رو بدون که یه عاشق هیچ موقع آبرو نداره - بدون عاشق به امید عشقش زنده س - بدون یه
عاشق، عاشق کش ی بلد نیست - بدون یه عاشق هرگز دوروغ نمیگه مخصوصا به عشقش - بدون اگه
دوروغی به کس ی گفت ی یعن ی اونو کشت ی - اگه عشقت رو دوست دار ی هرگز بهش قول نده - خجالت و
غرور رو بزار کنار اگه دوسش دار ی بهش بگو، به ساده ترین شکل ی که بلدی یا میدون ی که میفهمه بگو
عزیزم دوست دارم، گرچه هیچ موقه نمیتوان ارزش این کلمه را به کسی منتقل کرد.
به کوه گفتم عشق چیست؟ لرزید . به ابر گفتم عشق چیست؟بارید . به باد گفتم عشق چیست؟ وزید . به
پروانه گفتم عشق چیست؟ نالید . به گل گفتم عشق چیست؟ پرپر شد . و به انسان گفتم عشق چیست؟
اشک از دیدگانش جاری شد و گفت؟ دیوانگیست!!!
به کودک ی گفتند عشق چیست؟ گفت :بازی. به نوجوان ی گفتند عشق چیست؟ گفت : رفیق باز ی. به جوان ی
گفتند عشق چیست؟ گفت : پول و ثروت. به پیرمردی گفتند عشق چیست؟گفت: عمر. به عاشقی گفتند
عشق چیست؟ چیزی نگفت. آهی کشید و سخت گریست (منو میگه ها!)